صفحه شخصی فواد فضیله   
 
نام و نام خانوادگی: فواد فضیله
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی معماری - پایه نظام مهندسی: سه
شغل:  طراح معمار
تاریخ عضویت:  1388/12/07
 روزنوشت ها    
 

 معرفی معمار - رضا دانشمیر بخش معماری

8


زندگی نامه وآثار معمار ایرانی مهندس رضا دانشمیر







دانشمیر معمار 38
ساله، فارغ التحصیل معماری در مقطع کارشناسی ارشد از دانشکده معماری دانشگاه علم و صنعت است؛وی در سال 1380 با اثر گالری آو تبدیل یک استخر بدون استفاده به یک گالری هنری و کسب رتبه چهارم اولین دوره جایزه بزرگ معمار، به شهرتی نسبی دست یافت.

دانشمیر که عضو کنسرسیومی تحت عنوان نوا NOA با شرکت آرش مظفری و سام تهرانچی است،در رقابت سالهای بعد با مجموعه مسکونی شهید عراقی و کسب رتبه دوم بار دیگر قابلیت های معمارانه خود را به رخ کشید.چهار اثر گالری آو، مجموعه شهید عراقی، خانه دو پوسته در لواسان این اثر در جایزه معمار 83 نیز شرکت داده شده است و مجموعه علمی فرهنگی پارک ملت کارفرما: شهرداری منطقه 3 و شرکت توسعه فضاهای فرهنگی تهران یکی دیگر از آثار او است.



استخری متروک و بلا استفاده درباغچه یک خانه به مساحت 200 مترمربع دستمایه اصلی برای فعالیتی معمارانه با برنامه ای تازه گالری مبلمان و آثار هنری شد؛ مساله اصلی زنده کردن فضای استخر باهویتی تازه درهماهنگی با محیط سبز اطراف آن است. بودجه اندک و سادگی و سرعت اجرا ازدیگر عوامل تعیین کننده درنحوه به ثمر رسیدن پروژه بوده اند. محل احداث پروژه حیاط جنوبی ساختمانی درمحدوده ونک تهران است. ایده پروژه ازترکیب دو حجم تشکیل شده که یکی فرم بیرونی را می سازد و دیگری که حامل عنصر اصلی فضای داخلی یعنی پله ای طویل و مستقیم است دردرون آن قراردارد. صفحه ای موج مانند که شکافی بزرگ آن را دونیم کرده و با انعکاس تیرگی درونی سبب جذب بیننده به سوی فضای داخلی می شود نقش اصلی رادرساختن فضای جدید حیاط ایفا می کند هرچه ازورودی اصلی دور شویم موج آرام تر شده و به سطح ساکن مبدل می شود

ویلای دوپوسته لواسان

محوطه بنا، قطعه زمینی به مساحت 1150 مترمربع واقع درشهرکی ویلایی درمنطقه لواسان است. طبیعت ممتاز محیط، چشم اندازهای زیبا و متنوعی را از کوهستان های شمالی تا دشت جنوبی دراختیار ساکنان این ناحیه قرارداده است. طبق ضوابط شهرداری لواسان، ساختمان باید تنها دریک نیمه از زمین استقرار یافته و نیمه دیگر به فضای سبز و محوطه باز اختصاص یابد، درجهت ایجاد پیوستگی میان فضای درون ساختمان و محوطه

باز بیرونی، پوششی نیمه شفاف Translucent روی حجم اصلی به نحوی طرح شد که با استفاده ازفضای ایجاد شده میان آن دو، امکان ایجاد پیوند محوطه سبز و فضای داخلی فراهم شود. این پوشش حامل یک مسیرحرکت پیوسته است که از طریق رمپ و پله به محوطه باز و تراس طبقه اول امتداد یافته و سپس از طریق پله داخلی به فضای طبقه همکف وزیرزمین متصل می شود و جریانی پیوسته و پویا را دردرون پروژه شکل می بخشد



پردیس سینمایی ملت

هدف ازطراحی مجموعه علمی وفرهنگی پارک ملت، گسترش و همجواری فعالیت های علمی و فرهنگی و هنری درمجاورت فعالیت تفریحی موجود است؛ ازآنجایی که خدمات این مجموعه قابل ارایه به رده های مختلف سنی حاضر درپارک خواهند بود، مجموعه شامل دو بخش کودکان و بزرگسالان است. بخش کودکان شامل سینمای کودکان، تئاتر، مرکز علمی و فضاهای نمایشگاهی، این امکان را فراهم می سازد تا در طول روز کودکان همراه مربیان و معلمان خود از فیلم های علمی، تفریحی مرکز استفاده کنند. بخش بزرگسالان شامل سالن های نمایش فیلم، رستوران و کافی شاپ، فضای بحث و تبادل نظر را درکنار گذران اوقات فراغت درپارک فراهم می آورد.پیوستگی بخش کودکان و بزرگسالان ازویژگی های منحصر به فرد این مجموعه است که امکان مراجعه خانواده شامل والدین و فرزندان را به مرکز فراهم می سازد . به طوری که برای هریک از افراد خانواده فعالیت سرگرمی ، علمی و تفریحی خاص پیش بینی شده است . یک قاب مکعبی شفاف عناصر بیرون و درون پروژه را دربرمی گیرد، به گونه ای که ازیک سو عناصر تیره ثابت مثل سالن های نمایش ، بخش های اداری ، تاسیساتی و خدماتی در درون مجموعه و منظره کوه های شمالی تهران ، درخت ها و فضای سبز بیرون ازمجموعه و ازسوی دیگر عناصرمتحرک مانند بازدیدکنندگان داخلی و گردشگران موجود درپارک توامان دراین قاب مکعبی جای گرفته و علاوه برایجاد مفهوم شفافیت مورد نظر ، پویایی مجموعه به لحاظ بصری را نیز ارتقا می بخشد. درنهایت این قاب مکعبی و عناصر موجود دردرون آن خود را با شکل سایت هماهنگ کرده و فرم خالص مکعبی جای خود را به یک فرم سیال دلپذیر و هماهنگ با سایت می دهد و مجموعه به صورت یکپارچه همانند یک موجود زنده که دارای اجزایی مرتبط و منتج ازیکدیگر است، عمل می کند.





جناب دانشمیر! شما معماری هستید که همواره می توان ایده هایتان را در پس آثارتان دید و آنچه تا کنون طراحی کرده اید مبتنی بر اندیشه های معمارانه شما بوده است. اما مسئله قابل توجه این است که در طول این سالها همیشه این سنگر را حفظ و حتی آن را تقویت هم کرده اید...



برای اینکه من معماری را این طور یاد گرفته ام و این طور درک کرده ام و کار کردن در جوی دیگر برایم مشکل است. هر کسی برای انجام هر کاری تکنیک مناسب خودش را پیدا می کند و برای طرح مسائل و حل و به انجام رساندن آنها از این تکنیک استفاده می کند. برای من معماری و طراحی با تکنیک استفاده از ایده به انجام می رسد. این شیوه من است و کار کردن به این شیوه برای من راحت ترین راه ممکن تا رسیدن به نتیجه است.





اما با جو کنونی جامعه به نظر می رسد، شما سخت ترین شیوه را انتخاب کرده اید...!؟



از برخی جنبه ها ممکن است سخت باشد اما نه در همه موارد. جامعه امروز به سطحی رسیده که ایده های معمارانه را بپذیرد و کارفرماهایی که من با آنها کار می کنم به دنبال ایده هستند و از آن استقبال می کنند. افکار نو را در اغلب موارد با روی باز می پذیرند و خوشبختانه من هنوز در شرایطی قرار نگرفته ام که مجبور شوم خودم را سانسور کنم و یا کاری را که فکر می کنم صحیح نیست انجام بدهم. اگر هم در چنین شرایطی قرار

بگیرم اصولا به همکاری ادامه نمی دهم. معماری به واسطه نگاهی که من به آن دارم صرفا یک شغل نیست بلکه کاری فرهنگی است.



وقتی طراحی پروژه ای به شما ارائه می شود، چه مولفه هایی به شما کمک می کنند تا ایده مورد نظر و مناسبتان را برای آن پروژه بیابید و این ایده ها معمولا چگونه شکل می گیرند؟




برای من با جستجو و تلاشی که داشته ام، مهمترین مسئله در معماری، ساختار و فرم به معنی جامد آن است. من فارغ از اینکه پروژه ای برای طراحی در دست داشته باشم یا نداشته باشم، همه جا و در هر چیزی، در طبیعت، اشیا صنعتی و... به دنبال مدل و ساختار می گردم. مدل ها و ساختارهایی که قابلیت بیان موضوعی داشته باشند و بتوانم به کمک آنها طراحی کنم. هر چیزی در طبیعت که پلاستیک به معنای جسم و ماده باشد و

قابلیت ایجاد فرم و ساختار را داشته باشد، می تواند تبدیل به ساختاری معمارانه شود و به عنوان مدل و الگو به کار من بیاید.



یعنی شما ایده هایتان را از فرم ها و الگو ها می گیرید؟



برای من فرم و ساختار معماری همان ایده معماری است. در حقیقت کار اصلی من یافتن یا به وجود آوردن مدل های ساختاری است و قبل از اینکه کارفرما پروژه ای را سفارش بدهد، کانسبت های ساختاری متعددی دارم که مناسب ترین آنها را برای پروژه مورد نظر، انتخاب می کنم و بکار می گیرم. کار معماری برای من از زمان گرفتن پروژه آغاز نمی شود بلکه معماری سالهاست که برای من آغاز شده. پروژه ها برای من حکم بهانه هایی را دارند

برای به کار گرفتن فرم ها و ساختارهایی که یافته ام. این طور نیست که وقتی پروژه ای را در دفترم دست می گیریم، تازه کار ما شروع شود. بلکه آن موقع سعی می کنیم با تحلیل برنامه به یک فرم یا ساختار مناسب از میان فرم ها و ساختارهایی که رویشان کار کرده ایم برسیم و با کار روی فرم به طرح. مسائل ساختاری و فرمال، قوانین، منطق و نظریه خاص خودشان را دارند و کار معمار کسب آگاهی درباره نظریات مربوط به ساختار و فضاهاست. فرم یا ساختار در معماری از مدرنیزم به بعد کلاسه شده و استفاده از آنها آگاهانه صورت گرفت، البته وجود آنها را به قبل از مدرنیسم نیز می توان تسری داد...



با این وصف شما تعریف خاص خودتان را از معماری دارید که شاید لااقل من تا کنون

نشنیده باشم. این تعریف را باز می کنید؟



با جستجو و تلاشی که داشته ام، اگر بخواهم اداراکم را از معماری بگویم باید اشاره کنم که مسئله معماری به عقیده من ایجاد ساختار و استراکچری است که به شکل گیری بافت معماری منتهی می شود. من پس از تحصیل و تجربه و جستجو حدود سال 1375 بود که به این تعریف و درک از معماری رسیدم. فهمیدم معماری چیست و قرار است من به عنوان معمار چه کاری بکنم. می توانم بگویم درک من از معماری این است که معماری طرح ساختاری است که بتواند همزمان مسائل مربوط به برنامه، سازه، سیرکولیشن، فرم و همه این موارد را به صورت یکپارچه هدایت و سازماندهی کند و وقتی ساختار بتواند چشم اندازهای نوینی از فضا را هم مطرح کند، معماری انجام گرفته است.

بنابر این در این درک از معماری، ایده ها به مثابه یک جرقه ذهنی یا الهام شکل نمی گیرند. درست است؟بله. وقتی ساختار همان ایده باشد، الهام دیگر معنی ندارد... ما با الهام یا مواردی از این دست، کار را پیش نمی بریم. مسئله معماری برای من روشن است و معماری یکپارچگی فرم و ساختار یا استراکچر است. استفاده از پدیده هایی که منعطف باشند و قابلیت سازگاری با محیط و برنامه را داشته باشند. برای این رسیدن به این مقصود هم نیازی به الهام نیست. ما در این روند نیازمند ابداع هستیم و چون می دانیم چه می خواهیم، ابداع می کنیم. الهام و نظایر آن مربوط به زمانی است که معمار نمی داند چه می خواهد. من تا کنون چنین تجربه ای نداشتم و اعتقادی هم به آن ندارم.

به عقیده من مسئله اصلی این است که معمار به دوران خودش، شرایط و امکاناتش آگاه باشد و البته به خودش، موقعیتش و توانایی هایش. زمانی که این آگاهی حاصل شد، دیگر نیازی به الهام نیست. نیاز به مدلهایی است برای حرکت کردن و رسیدن به ابداع و کشف الگوها. دانش معماری به شکل گیری الگو ها و ساختار ختم می شود ...



و معمار مولف از نظر شما چگونه معماری است؟



معماری که برای اثرش ساختار داشته باشد. مولف بودن با هویت داشتن کاملا مرتبط است و معمار مولف به عقیده من معماری است که توانایی و جسارت ابداع ساختار بدیع را داشته باشد.



با این دیدگاه روند تبدیل ایده های ذهنی به عینیتی به نام معماری یا به عبارتی
ساختمان چگونه اتفاق می افتد؟



پروژه معماری برای من و همکارانم همیشه وجود دارد و بعد با ارجاع یک برنامه کاری جدید، به مرحله ای می رسیم که برنامه را به سرعت مورد بررسی قرار دهیم و سنتزی معرفی کنیم از ترکیب برنامه و الگوی کار شده قبلی که به انجام پروژه ختم می شود.

طبعا وقتی چنین سیستمی تعریف کرده باشیم، سازماندهی در این سیستم باعث می شود خیلی سریع به جواب برسیم. کار معماری برای ما از زمان سفارش کار فرما شروع نمی شود؛ کار معماری برای من از همان زمانی آغاز شده که فهمیدم چگونه باید معماری کنم و زمانی که سفارش می گیریم به سنتز هایی که باید ارائه کنیم و جلوه های مختلف سازه و ساختار فکر می کنیم.

ممکن است در طبیعت، محیط اطرافم و هر جایی با پدیده یا چیزی روبرو شوم که از نظر من جالب باشد. به این فکر می کنم که چگونه می توان به آن بافت معمارانه داد و آیا قابلیت ها و پتانسیل تبدیل به مدل و ساختار معمارانه را دارد؟ بعد روی آن کار می کنم و به مدل و الگویی می رسم که از آن در زمان مناسب و برای برنامه کاری مناسب خودش استفاده می کنم. هر برنامه ای را هم نمی شود با هر ساختاری کار کرد. این ساختارها تا جایی قدرت مانور دارند. ممکن است گاه برنامه و ساختاری به هم مرتبط نشوند، ساختار یا الگو را عوض می کنیم و گاهی هم با تغییر یا ترکیب ساختارها به الگوی مناسب می رسیم. مهم این است که پروژه در کنترل ما باشد و از حالت دل بخواهی و پراکندگی دور بماند. این شیوه طراحی باعث می شود دچار احساسات نشویم و در یک روند علمی و تئوریک به نتیجه برسیم. ما سعی می کنیم گرفتار برنامه پروژه نشویم، آن را به خدمت بگیریم و برای این مقصود هم ساختارها را داریم که منعطف هستند و این امکان را ایجاد می کنند که با تغییر یا ترکیبشان به قابلیت های جدید برسیم. قبلا هم روی آنها کار کرده ایم، قابلیت هایشان را بررسی کرده ایم و می دانیم چه هستند و چگونه می توان از آن بهره برد. گاهی وقتی فرم ها در برنامه کاری خاصی با مدلهای دیگر ترکیب می شوند، باز فرم و ساختارهای جدیدی به دست می دهند که با مدل و فرم اصلی متفاوت هستند و میتوان از آنها در جای دیگری برای برنامه دیگری بهره گرفت. در دفتر ما این

حرکت دائمی وجود دارد. ممکن است از یک ساختار شروع کنیم و به یک پروژه برسیم و از
آن در پروژه استفاده کنیم و بعد دوباره برگردیم، ابسترکتک کنیم و به ساختار جدید
تری با قابلیت های جدیدتر برسیم.



پس به عقیده شما خلق یک اثر هنری، روندی است کاملا تئوریک و علمی؟



بله. ایده های من کاملا منوط به فرم هستند و علاقه دارم کارم را مستقیما با فرم
آغاز کنم. فرم ها را مورد آزمایش و توسعه و تعقیب قرار می دهیم و به فرم های جدید
تر می رسیم و...معماری برای من به همین معناست و وقتی آثار معماران دیگر را هم
بررسی می کنم، با همین دیدگاه آنها را مورد ارزیابی و آنالیز قرار می دهم و اگر
چیزی در آن نبینم از نظر من بی ارزش است.



از دیدگاه شما همه هنرها مبتنی به تئوری هستند و بر اساس مفاهیم ساختاری شکل می
گیرند؟



بله. کاملا.این نگاه را در مورد هنری مثل نقاشی که خودتان زمانی به آن می
پرداختید توضیح می دهید؟اگر به تاریخ نقاشی در صد یا 50 سال اخیر نگاه کنید، می
بینید که آن هم بر اساس نظریات و تئوری فضا و سازماندهی فضا حرکت کرده، توسعه یافته
و تغییر شکل داده تا به امروز رسیده است و هر آنچه پایه تئوریک نداشته، مطرح نمی
شود و به نتیجه هم نمی رسد. هنر قرن بیستم با کوبیزم شکل گرفته است. فتوریزم،
دادائیزم، اکسپرسیونیزم، کانستراکتیویزم و... همه از کوبیزم ناشات گرفته اند یا در
جهت توسعه آن یا رد آن و خارج شدن از آن. اگر کوبیزم شکل نمی گرفت مثلا نیومن تلاش
نمی کرد بتواند از آن خارج شود. نظریات نیومن بر این اساس است که چگونه می توان از
فضای کوبیزم خارج شد؟ تلاش های نیومن و آتار او عکس العملی است در مقابل کوبیزم و
در نهایت همه اینها هم پایه تئوریک و علمی داردو هیچ ارتباطی هم با الهام و مسائلی
از این دست ندارد. چون کوبیزم تئوریک است و جریانات بعد از آن هم مجبورند تئوریک
باشند. در مورد معماری هم همین طور است؛ وقتی معمار به جریانات معماری روز جهان
آگاه شود و البته دغدغه هویت هم داشته باشد، می بایست بتواند کاری ارائه کند که به
صورت علمی و تئوریک راه حل هایی به عنوان آلترناتیو مطرح کند و این راه ها باید
قابلیت گفت و گوی تئوریک داشته باشند. قابلیت نقد و ارزیابی. در غیر این صورت بحثی
صورت نمی گیرد و اثرش به ورطه مقولاتی از جنس خوشم آمد یا نیامد و دل بخواهی می
افتد.



ممکن است یک اثر معماری ساختار و فرم به معنای مد نظر شما را داشته باشد و بر اساس
تئوری های موجود هم قابل بحث باشد، اما به عنوان یک هنر کاربردی پاسخگو نباشد. باز
هم از نظر شما واجد تعریف معماری هست؟


یک پروژه می تواند سطوح مختلف داشته باشد. خیلی خوب است طیف وسیعی از مخاطبان را
جذب کند و این نافی تئوریک بودن آن هم نیست. اما فقط اگر مخاطب آگاه را جذب نکند
فاقد ارزش معماری است. یک اثر معماری باید بتواند مخاطب آگاه را جذب کند و اگر
بتواند مخاطب عام را هم تحت تاثیر قرار دهد، خوب عمل کرده اما عکس این قضیه صادق
نیست.



قبول دارید که معماری یک رسانه است؟



بله. معماری یک رسانه است و در بالاترین سطحی که می توان در موردش متصور شد، جهان
تازه ایست برای مردم و همچون دریچه جدیدی برای نگاه کردن به جهان. آن گاه که کسی
وارد معماری شود و جهان را به گونه ای دیگر ببیند، معماری به مثابه یک رسانه عمل
کرده و توانسته نگاهش را به جهان تغییر دهد و سطح آگاهی او را تغییر بدهد و به
عقیده من معمار کسی است که جسارت این کار را داشته باشد.
معماری از نظر من اساسا عملی رادیکال است.



در شیوه شما برای طراحی و در نگاه شما به معماری مقوله هویت در کجای روند قرار می
گیرد و چه مفهومی دارد؟



مسئله هویت به اعتقاد من عبارت است از توانایی طراحی و مشکل اینجاست که ما طراح
توانای درجه یک خیلی کم داریم، معماری که اگر نه برتر بلکه لااقل بتواند همسنگ
معماران مطرح جهان، معماری کند. اگر چنین معماری داشته باشیم می توانیم هویت پر قدرتی برای معماری معاصر ایرانی ایجاد کنیم. اما اگر منظور از هویت، گذشته و تاریخ
چند هزار ساله باشد و مراجعه به آن، این دیگر معماری نیست و نمی تواند برای معماری
معاصر ایران کاری انجام بدهد. همان طور که نتوانسته در 50 سال اخیر کاری بکند. در
این پنجاه سال ما هیچ نداشته ایم. بحث هویت را همیشه داشته ایم و پروژه های زیادی
هم ساخته شده اند، پروژه های زیادی که یا ارجاعات مستقیم به معماری گذشته داشته اند
و یا تکرار الگو ها بوده اند و هیچ کدام قابلیت ایجاد هویت و کاراکتر پرقدرتی برای
معماری امروز نداشته اند. چون قابلیت مطرح شدن را نداشتند. من همیشه چنین آثاری را
کاریکاتوری دیده ام که واقعی نیستند. چون ساختارشان از فرمشان جداست و فرم آنها از
برنامه شان جداست...



پس اصولا معماری نیستند... بله؟



بله نیستند. وقتی از معماری کویری حرف می زنیم،
ساختار، فرم، عملکرد و برنامه همه یکی هستند و معمار سنتی500 سال پیش خاک همان زمین
را برداشته و آن را تبدیل به استراکچر کاهگلی کرده و همان خاک، سازه پروژه را شکل
می داده. زمین خاک برداری شده هم به عنوان زیرزمین به فضا اضافه می کرده است و این
از نظر من به لحاظ کانسبت یک عمل کامل و فوق العاده است. آیا امروز می توانیم در
کویر، خاک برداری کنیم و خاکش را دور بریزم و سازه بتنی و فونداسیون بتنی ایجاد
کنیم، دیوارها را با آجر بسازیم، سقف را با تیرچه بلوک و قوص و حیات مرکزی ایجاد
کنیم و بگوییم این معماری با هویت ایرانی است؟ چنین اثری به عقیده من فاقد آن
یکپارچگی مفهومی است که معماری ایران واجد آن بود؛ چون تکنولوژی عوض شده و معماری
آن زمان وابسته به تکنولوژی زمان خودش بود. در جهانی با یک تکنولوژی مخصوص به خودش،
تکرار جهانی دیگر و تکنولوژیی دیگر فایده ندارد. چون آنچه حاصل می شود دیگر معماری
نیست. طراحی صحنه است یا صحنه سازی و شاید هم تئاتر. من به چیزی واقعی برای امروز
اعتقاد دارم.



احساس می کنم هویت هم از نظر شما تعریف ویژه ای دارد. این تعریف را بیشتر توضیح می
دهید؟



ببینید مسئله هویت با مفهومی که همواره شنیده ایم، فقط در ایران مطرح هست. شما چیزی
از هویت معماریآلمانی، فرانسوی، سوئیسی،ایتالیایی، و حتی امریکایی شنیده اید؟ ما با
معمارن و دیدگاههای آنها مواجه می شویم. آنچه ما از معماران غربی می دانیم خود آنها
و پروژه ها، دیدگاهها و ابداعاتشان است. کسی به دنبال هویت انگلیسی در کارهای فاستر
نیست ویا هویت ایتالیایی در کارهای پیانو و یا هویت امریکایی در کارهای آیزنمن.

مسئله هویت تله ایست برای ممالک شرقی. به این معنا که: چون نمی توانید کاری بکنید و
به مسائل مربوط به فرم و سازماندهی مسلط نیستید و لاجرم در این زمینه توانایی ابداع
ندارید، پس لااقل شبیه پدربزرگ هایتان بمانید...

در این صورت لااقل می شود به عنوان
اشیای توریست پسند به شما نگاه کرد...
و راه حل برای رسیدن به هویت معماری ایرانی این است طراحان بهتری تربیت شوند.
افرادی باهوش که قابلیت ابداع فرم دارند، بر مبانی نظری و سیر تحولات آن تسلط دارند
و جسارت دستکاری فرمول های قبلی برای ایجاد فرمول های جدیدتر را داشته باشد. معماری
به عقیده من یک حرکت رادیکال است و معمار رادیکال می تواند هویت را تعریف کند یا به

عبارتی مقوله هویت به واسطه او تعریف می شود. من معتقدم این معمار رادیکال است که
به مردم هم تعهد بیشتری دارد چون به ابداع فکر می کند و به ارتقای شرایط موجود.
کسانی که محافظه کارانه معماری می کنند نمی توانند در ایجاد هویت تاثیر بگذارند.



و با این روند فعلی معماری معاصر ایران و آموزش معماران، چه آینده ای را برای
معماری و معماران ایران پیش بینی می کنید؟



نمی شود پیش بینی کرد. عاقبت معماری معاصر ما را عاقبت معماران معاصر ما رقم می
زند. فقط می توانم بگویم اگر معماران معاصر خوش شانس باشند و بتوانند پروژه هایشان
را به درستی به ثمر برسانند و روند کارشان آنقدر تداوم پیدا کند که به جریان تبدیل
شود، می توان امیدوار بود.









چهارشنبه 5 خرداد 1389 ساعت 12:17  
 نظرات    
 
بهناز فردوسی 16:42 دوشنبه 7 شهریور 1390
2
 بهناز فردوسی
بسیار عالی
مطلب خیلی مفیدی بود
tnx so much